جمعه ۹ اسفند ۱۳۸۷ - ۲۰:۱۳
۰ نفر

دوچرخه: چند مطلب سینمایی مربوط به بیست و هفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، از کیکاووس زیاری.

وفاداری به واقعیت

«به کبودی یاس»، ساخته جواد اردکانی، سیمرغ زرین« بهترین فیلم از نگاه ملی» را از بیست‌وهفتمین دوره جشنواره فیلم فجر گرفت. این فیلم که در گونه (ژانر) سینمای دفاع مقدس است، زندگی شهید «عبدالحسین برونسی» یکی از فرماندهان دوران جنگ با عراق را تعریف می‌کند. اردکانی که ساخته قبلی‌اش «سبیل مردونه»، اختصاص به کودکان و نوجوانان دارد، در گفت‌وگو با دوچرخه در باره فیلم‌ تازه‌اش  صحبت می‌کند.

  • قصه فیلم براساس یک ماجرا و آدم واقعی است. آیا هنگام ساخت، هیچ دخل و تصرفی در این قصه کردید؟

در قصه خود شهید برونسی خیر. تمام چیزهایی که در فیلم در باره  او صحبت می‌شود، دقیقاً برگرفته از واقعیت‌های زندگی خود این شهید است. در باره او، سعی کردم به واقعیت‌ها وفادار بمانم. اما درباره آدم‌ها و شخصیت‌های فرعی قصه دستم باز بود و می‌توانستم در آن دخل و تصرف کنم.

عکس: فارس

  • چه‌طور شد که از دنیای بچه‌ها، وارد دنیای بزرگ‌ترها و جنگ شدید و به سراغ یک شخصیت واقعی رفتید؟

ما در طول هشت سال دفاع مقدس، شخصیت‌های بزرگی داشتیم، که متأسفانه برای نسل جدید به زبان سینما بازگو نشده‌اند. اصل این نیاز مرا به سمت ساخت به کبودی یاس برد. این‌جور شخصیت‌ها به راحتی می‌توانند الگوی جامعه باشند.  براین اساس و با عنایت به این نیاز بود که احساس کردم زندگی شهید برونسی، ارزش تبدیل شدن به یک فیلم‌سینمایی را دارد. زندگی او  نکته‌های بسیار جالبی داشت و فکر کردم برای مخاطب هم، ارزش بازگو کردن را دارد.

  • این دغدغه را داشتید که قصه فیلم بتواند ارتباط خوبی با نسل جدید برقرار کند؟

البته برای هر فیلم‌سازی خیلی مهم است که نسل جدید بتواند با فیلم او ارتباط خوبی برقرار کند. اما برای من نکته مهم‌تر این بود که به حال و هوای آن سال‌ها و واقعیت‌های آن دوران وفادار بمانم. نمی‌خواستم به بهانه جذب مخاطب و نسل جدید، واقعیت را فدا کنم. می‌توانستم به سمت قصه‌پردازی بروم، ولی هدفم این نبود که به روح کار لطمه بزنم. تا جایی که می‌توانستم سعی کردم، بدون این‌که لطمه‌ای به روح کار وارد کنم، به سمت قصه‌پردازی بروم. انجام این کار، چندان هم ساده نبود. من از یک طرف می‌خواستم که مخاطب امروزی ارتباط خوبی با فیلم و قصه آن برقرار کند و از طرف دیگر، تلاشم این بود که تصویر درستی از آن دوران ارائه بدهم.

صحنه‌ای از «به کبودی یاس»/عکس: محسن سیدی

  • در صحبتی که قبل از شروع جشنواره با دوچرخه داشتید، گفتید دیگر به سینمای کودک و نوجوان برنمی‌گردید، هنوز هم سر آن حرف هستید؟

خیلی دوست دارم در سینمای کودک و نوجوان کار کنم. شاید این کار را در قالب ساخت مجموعه برای تلویزیون ادامه بدهم. اما تا زمانی که وضعیت سینمای کودک و نوجوان این است، انگار داریم کار بیهوده‌ای انجام می‌دهیم. سینمای کودک و نوجوان باید سروسامان بگیرد و وضعیت نمایش فیلم‌های آن مشخص شود. وقتی این اتفاق افتاد، امثال من که این نوع سینما را دوست داریم، دوباره کارگردانی فیلم برای بچه‌ها را ادامه می‌دهیم.

  • با توجه به موفقیت این فیلم در جشنواره فجر، به این فکر نیفتاده‌اید که این‌بار و برای یک کار جدید، قصه‌ای نوجوانانه را با موضوع جنگ تعریف کنید؟

فکر خوبی است. یک چنین موضوعی بستر مناسبی برای خلق و انجام یک کار خوب است. اما قبل از هر چیز باید به یک قصه خوب برسم و شرایط ساخت آن هم فراهم شود؛ هم ساخت فیلم برای بچه‌ها شرایط ویژه‌ای را می‌طلبد و هم ساخت فیلمی در ارتباط با دفاع مقدس. حالا تصورش را بکنید بخواهیم فیلمی جنگی در ارتباط با کودکان و نوجوانان بسازیم. اما اگر شرایط آن فراهم شود، خیلی دوست دارم چنین فیلمی را بسازم.

نگاهتان به روبه رو باشد

«بی‌پولی» حمید نعمت‌الله در کنار «در باره الی» اصغر فرهادی، به عنوان فیلم منتخب تماشاگران انتخاب شد. فیلم‌نامه این فیلم هم در بخش «نگاه نو» (فیلم‌های اول و دوم فیلم‌سازان)،  دیپلم افتخار گرفت. نعمت‌الله که در شماره‌های گذشته دوچرخه در باره فیلم تازه‌اش گفت‌وگو کرد، مطلب زیر را پس از موفقیت فیلمش در جشنواره برای خوانندگان دوچرخه نوشته است.

«بی پولی»، یعنی من و بی‌پولی؟ معمولاً می‌گویند وقتی هنرمندی کاری انجام می‌دهد- فیلمی می‌سازد، فیلم‌نامه‌ای می‌نویسد یا قصه و شعری می‌نویسد- آن را براساس تجربه های گذشته خودش کار می‌کند. حالا نمی‌دانم این مسئله شامل‌ حال من هم می‌شود یا نه. شما را نمی‌دانم چگونه کودکی و نوجوانی داشته یا دارید. اما بچگی من خیلی خوب و خوش بود. ما در یک خانه قدیمی بزرگ در جنوب شهر زندگی می‌کردیم. توی یک کوچه چهار متری خانه پدری و مادری‌ام روبه‌روی هم قرار داشتند. این خانه‌ها از همان خانه‌های قدیمی یک طبقه آجری بود که دو تا حیاط بزرگ با حوض آب داشت. دور تا دور حیاط هم اتاق بود. توی هر کدام از اتاق‌ها هم یکی از اعضای فامیل زندگی می‌کرد. حیاط منزل مادری، برخلاف منزل پدری، درختی نداشت. اما من به جای بالا رفتن از درخت، از درودیوار بالا می‌رفتم! برای همین برایم اهمیتی نداشت که در حیاط منزل مادری درختی وجود ندارد.

در این دو خانه ما یک فامیل بزرگ بودیم که خیلی‌ها را در برمی‌گرفت. به جز من، یک پسرعمو و یک پسر دایی داشتم که هم سن و سال من بودند. ما سه نفر بودیم و کلی آدم بزرگ، که به ماها پول توجیبی می‌دادند. تعداد افراد فامیل آن‌قدر زیاد بود که گرچه پول زیادی به ما نمی‌دادند، ولی مجموع آن رقم خوبی می‌شد. برای همین، من هیچ وقت با مشکل بی پولی در آن دوران روبه‌رو نشدم. هر روز صبح سکه‌ها را توی قلک سفالی می‌ریختم و شب‌ها  قلک را می‌شکستم. این قلک تا شب پر از سکه می‌شد. بازی‌ام این شده بود که هر روز این قلک را از کدام طرف آن بشکنم!

همیشه در حال بازی بودم و داشتن چیزی مثل دوچرخه برایم خیلی جدی نبود. مدتی برای دوچرخه‌سواری، آن را از مغازه سر کوچه کرایه می‌کردم، بعد سوار دوچرخه برادر بزرگ‌تر شدم و بالاخره یک روز هم خودم صاحب دوچرخه شدم. چهار پنج ساله بودم که یک شب دسته جمعی رفتیم سیرک. بعد از آن دوست داشتم عملیات تکاوری انجام دهم! از طناب بالا می‌رفتم و از توی حلقه‌های طنابی که ساخته بودم می‌پریدم. مادر می‌گفت دیوار کم بود، حالا طناب هم اضافه شده است. اما خوشبختانه هیچ وقت به زمین نیفتادم و جایی از بدنم نشکست. انجام این کارها برایم هیجان‌انگیز بود.

لیلا حاتمی، برنده جایزه بهترین بازیگر زن در « بی پولی»/عکس : علی نیک رفتار

با آن که فوتبالم همیشه بد بود، ولی بچه‌ها برای بازی به دنبالم می‌آمدند. دوست نداشتم بدوم و به همین دلیل گفته بودم تخصصم دفاع راست است! همیشه هم در همین سمت بازی می‌کردم و کسی متوجه بد بازی کردنم نمی‌شد. برای فوتبال بازی کردن هم نیازی نبود پول داشته باشی، خرابه‌ای که نزدیک خانه‌مان بود، زمین فوتبال ما بود و سروصدای بچه‌ها گوش فلک را کر می‌کرد.

یک وقت فکر نکنید سینما عشق اولم بود، نه! هر چند که فیلم‌های گلادیاتوری را خیلی دوست داشتم. در نزدیکی خانه‌مان یک سینما بود، ولی زیادبه آنجا نمی‌رفتیم. همراه
یکی دو تا از بزرگ‌ترها به سینماهای دورتر می‌رفتیم. به این ترتیب، می‌توانستیم سوار ماشین شویم و یک کمی هم گردش کنیم. از دوره راهنمایی بود  که به هنر و ادبیات علاقه‌مند شدم، اول شعر، بعد خوشنویسی و نمایشنامه. سینما آخری‌اش بود. یک معلم فارسی داشتم که از دل سپرده‌های مولوی بود و شعرها را خیلی با احساس می‌خواند. او باعث شد به شعر علاقه‌مند شوم. اما از من نخواهید که یکی از شعرهایم را اینجا برایتان بنویسم!

و حالا می‌رسیم به «بی‌پولی»! این موضوع بی‌پولی بیشتر از آن که مربوط به دوران بچگی باشد، مربوط به دوران بزرگسالی و این سال‌های نزدیک‌تر است. چند سالی است که دیگر از آن قلک‌های سفالی پر از سکه خبری نیست. با این موضوع در آن روزهای خوب کودکی و نوجوانی آشنا نبودم. تازه چند سالی است که با هم آشنا شده‌ایم. آن زمان‌ها چیزهای زیادی نمی‌خواستم؛ هر چه هم که می‌خواستم برایم می‌خریدند. ولی حالا که بزرگ شده‌ام وضعیت فرق کرده است.راستی ! یک موضوع که هیچ ربطی به بی پولی ندارد. یادم می‌آید وقتی می‌خواستم دوچرخه‌سواری یاد بگیرم به رکاب نگاه می‌کردم و همه‌اش زمین می‌خوردم. برادرم که متوجه این قضیه شد گفت به پاهایت نگاه نکن، نگاهت به روبه‌رو باشد. این باعث شد که دوچرخه‌سوار شدم. حالا هم من به شما نوجوان‌ها می‌گویم به پاهایتان نگاه نکنید، نگاهتان به روبه‌رو باشد.»

خیلی عجیب ،خیلی سخت

مونا احمدی، بازیگر فیلم نوجوانانه و جنگی «کودک و فرشته» برای بازی خوبش از داوران جشنواره فیلم فجر دیپلم افتخار گرفت. خود فیلم هم موفق به دریافت یک دیپلم افتخار شد. احمدی که 18سال دارد، در این فیلم برای اولین‌بار جلوی دوربین رفته است. او در رشته نمایش درس می‌خواند، دوره کلاس‌های بازیگری را دیده و قصد دارد کار سینما را ادامه دهد. گفت‌وگوی دوچرخه با او را بخوانید.

  • انتخابتان برای بازی در فیلم اتفاقی بود؟

خیلی نه. من رشته نمایش می‌خوانم و متوجه شدم که سازندگان فیلم برای نقش نوجوان اصلی آن، یک بازیگر می‌خواهند. همراه دوستانم مراجعه کردیم. آن زمان خانم مهتاب نصیرپور مسئول انتخاب بازیگران بود. قرار شد بخشی از فیلم‌نامه را بازی کنم. اتفاقا آن قسمتی که مربوط به مرگ پدر و مادر فرشته می‌شد، صحنه سختی بود. آن صحنه را بازی کردم. راستش را بخواهید، اصلا فکر نمی‌کردم انتخاب شوم.  کاملا ناامید شده بودم. چند روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند تو قبول شده‌ای. بازی من به آنچه که کارگردان فیلم می‌خواست، نزدیک بود.

  • چرا اول فکر نمی‌کردید انتخاب شوید؟

واقعاً نمی‌دانم چرا. از خودم توقع بیشتری داشتم. فکر می‌کردم نتوانسته‌ام آنچه را که در ذهنم بود، بازی کنم و ارائه دهم. احساسم این بود که خواسته‌های خودم را برآورده نکرده‌ام.

  • به این ترتیب، اولین تجربه حضور جلوی دوربین چه‌طور بود؟

خیلی عجیب و خیلی سخت. می‌دانید، همه چیز  یک‌باره اتفاق افتاده بود و کمی گیج شده بودم. بازیگر شدن آرزوی همیشگی‌ام بود و حالا این اتفاق واقعا رخ داده بود. در موقعیتی
قرار گرفته بودم که همیشه آرزوی آن را داشتم. خیلی هیجان‌انگیز بود. بی‌تجربگی‌هایم را همراهی و کمک دیگران جبران می‌کرد. عوامل فیلم کمک زیادی کردند تا ضعف‌هایم برطرف شود.

  • این ضعف‌ها چه بود؟

لنز و دوربین را خیلی خوب نمی‌شناختم. نمی‌دانستم در یک نما، چه‌قدر باید حسم را کنترل کنم. تجربه‌های قبلی من در تئاتر بود و حالا باید طوری بازی می‌کردم که تئاتری نباشد. بازی در فیلم به همان اندازه که سخت بود، لذتبخش هم بود. 

مونا احمدی در «کودک و فرشته»/عکس : حبیب محمدی

  • وقتی فیلم را دیدید نسبت به نقش خودتان چه احساسی داشتید؟

دفعه اول که کودک و فرشته را دیدم،  از خودم خیلی ناامید شدم. فکر کردم خیلی بد بازی کرده‌ام. می‌خواستم خودم را کتک بزنم. در کل، فیلم را چهار بار دیدم و هر چه که بیشتر فیلم را می‌دیدم، آن حس اولیه ناامیدی کم‌رنگ‌تر می‌شد. 

  • با این وجود، وقتی دیپلم افتخار جشنواره را گرفتید، خیلی تعجب کردید؟

احساس کردم که به نوعی یک تایید بود، نسبت به این‌که قدم اول را خیلی هم اشتباه برنداشته‌ام. به من اعتماد به نفس داد و باعث شد با امید و انرژی بیشتری به آینده نگاه کنم. خودم را بیشتر باور کردم. فقط امیدوارم لیاقتش را داشته باشم.

  • حالا سینما را چگونه می‌بینید؟

دوست‌داشتنی و غریب. نسبت به آن احساس ترس دارم. نمی‌گویم با آن یکی شده‌ام، هنوز از من دور است. ولی خیلی دوست دارم که از آن جدا نشوم.

  • پیشنهاد تازه‌ای برای بازی در فیلم داشته‌اید؟

هنوز نه. ولی می‌دانم سخت‌ترین انتخاب، انتخاب دوم است. باید نسبت به آن خیلی دقت داشته باشم.

  • چرا می‌گویید سخت‌ترین انتخاب؟

کار اول تو را معرفی می‌کند، ولی کار دوم، نوع سلیقه، شخصیت و آینده‌ات را رقم می‌زند. تو با انتخابی که می‌کنی می‌گویی که می‌خواهی کجا باشی و چگونه باشی. در عین حال، من امسال کنکور هم دارم. می‌خواهم در رشته هنر و تئاتر شرکت کنم. این هم کار مرا برای حضور در فیلم‌ها سخت‌تر می‌کند.

  • فرزند چندم خانواده هستید؟

فرزند اول. یک خواهر ده ساله دارم که یک روز قبل از پایان جشنواره، تولدش بود و به من گفت آرزویش این است که من جایزه بگیرم.

جواب خوبی گرفتم

«بیست» برای عبدالرضا کاهانی دیپلم افتخار بهترین کارگردانی بخش سینمای ایران در جشنواره بیست‌وهفتم را به ارمغان آورد.

سه بازیگر فیلم هم نامزد دریافت جایزه در رشته بازیگری بودند که دوتای آنها، مهتاب کرامتی و علیرضا خمسه، جایزه بهترین بازیگران زن و مرد نقش مکمل را گرفتند. موضوع فیلم در باره رستورانی است که قرار است تعطیل شود. کارگران رستوران که در معرض بیکاری هستند، می‌خواهند مانع از تعطیلی آن شوند. در گفت و گو با دوچرخه  حرف‌های تازه‌ای در باره بیست و نمایش آن در جشنواره زده است.

  • برقراری ارتباط نزدیک‌‌تر با تماشاچی چه حس و حالی دارد؟

تجربه خیلی خوبی بود. برای من که دو فیلم قبلی‌ام به آن صورت دیده نشده است، بیست، فرصت خوبی بود تا خودم، اندیشه‌ها و ذهنیتم را با تماشاگران بسنجم. شکر خدا، جواب خوب و آبرومندی گرفتم. ارتباط تماشاگران با فیلم خیلی خوب بود.

  • به این ترتیب، این نکته را در ساخته‌های بعدی‌تان هم لحاظ می‌کنید؟

بله. اساساً فیلم باید برای مردم و تماشاگران ساخته شود. حال و هوای دو فیلم قبلی‌ام کمی خاص بود. در این فیلم از آن حال و هوا فاصله گرفتم؛ سعی می‌کنم در فیلم‌های بعدی‌ام هم این اتفاق بیفتد.

  • پس از نمایش‌های فیلم در جشنواره، چه حسی داشتید؟

نوع برخورد و استقبال تماشاگران از فیلم، پیام خوبی برای نسل جوان فیلم‌ساز دارد که فقیرانه فیلم می‌سازند، ولی دلشان می‌خواهد فیلم‌شان ثروتمند باشد.

تجربه کار با بازیگرانی را که در نقش‌های متفاوت ظاهر می‌شوند، خیلی دوست داشتم و جواب خوبی گرفتم. داوران جشنواره هم متوجه بازی بازیگران بیست بودند. 

مهتاب کرامتی، یکی از شخصیت های « بیست»/عکس : جواد جلالی

  • حالا که فیلم را نگاه می‌کنید، خودتان آن را چه‌طور می‌بینید؟

بیست را در کمال آرامش و آزادانه ساختم. البته این فیلم هم مثل هر کار سینمایی دیگری، سختی‌ها و مشکلات خودش را داشت؛ ولی هنگام ساخت آن راحت بودم. عیب‌های فیلمم را می‌دانم. در برخورد با مردم و منتقدان متوجه آنها شدم. البته نمی‌خواهم اینجا در باره آنها حرف بزنم. سعی می‌کنم فیلم بعدی‌ام کم عیب‌تر و بی‌اشکال‌تر باشد.

  • بازی‌های فیلم مورد توجه تماشاگران و داوران جشنواره قرار گرفت. برای بازی گرفتن از بازیگران چه کردید؟ تمهید خاصی به کار بردید؟

یکی از دلیل‌های علاقه‌ام به کارگردانی،‌ مربوط به بخش کار با بازیگران می‌شود. این نکته زمانی اهمیت پیدا می‌کند که قرار باشد بازیگر خودش را تکرار نکند و یک کار متفاوت انجام دهد. 

در چنین شرایطی بازیگر باید انگیزه داشته باشد. سعی کردم در طول فیلم‌برداری این اتفاق بیفتد و آنها انگیزه داشته باشند. تمام بازیگران فیلم باید جلوی دوربین آدم‌های جدیدی می‌شدند. آنها باید نقش‌های متفاوتی را بازی می‌کردند. توانایی آنها را باور داشتم. هنگام ساخت فیلم همه ما یک اصل اخلاقی را رعایت کردیم و آن این بود که آنها چهره خودشان را به عنوان یک ستاره نفروشند، این اتفاق افتاد و آنها به جای چهره، وجود هنری‌شان را  در جلوی دوربین عرضه کردند.

مهتاب کرامتی، علاقه زیادی برای بازی در فیلم نشان می‌داد؛ روزی که برای تست گریم آمد، براساس شناختی که از شخصیت خود در قصه فیلم درک کرده بود، خودش را گریم کرده بود. یادم نمی‌رود خمسه هربار که سرصحنه لباس‌هایش را به تن می‌کرد، ناگهان دستش لمس می‌شد. پرستویی حتی در روزهایی که بازی نداشت، می‌آمد سرصحنه تا ببیند چه اتفاقی دارد می‌افتد.

فیلم‌هایم را در  شرایط آزاد می‌سازم و با بازیگران برخورد خوبی دارم. آنها هر چه دوست دارند می‌گویند و نتیجه این صحبت‌ها و گفت‌وگوها، روی دوربین ثبت می‌شود، همیشه از پیشنهادها و نظرهای آنها استفاده می‌کنم.

کد خبر 75496

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز